تزوّدوا فانّ خیر الزّاد التّقوی... زادو توشه بردارید پس بهترین توشه تقوی است |
آپارتمان را که خریدیم روز بعد گفت حالا من اینجا را متری یک و ششصدو پنجاه به شما دادم ولی هرکی از همسایه ها که پرسید بگید متری یک و هفتصد خریدید. ماشینه زد به ماشینمون و فرار کرد، پلاکش رو نوشتم، رفتم کلانتری برای آدرسش، گفت برو دادگاه، رفتم دادگاه گفتم، قاضی کشیک نشسته بود، گفت این کیفری نیست باید بری حقوقی شکایت کنی، یکی کشید من و کنار و گفت بگو فحشم داده تا بشه کبفری، من هم گفتم و نوشتم همونجا دادخواستم رو امضا کرد برم کلانتری آدرسش رو بگیرم. نرم افزار خریدم نصب کنم قوانینش رو نوشته، هنوز نخوندم، ولی زدم خواندم و قبول دارم و... |
رفتم سایت نجف زاده خبرنگار جوان و معروفمان و این پیام رو براش نوشتم. سلام آقای نجف زاده ببخشید که در اینجا نامرتبط پیام گذاشتم این اقای سخنگوی قوه قضاییه این هفته گفت که ما چه نیازی به این همه بانک و تعاونی اعتباری و ... داریم خواستم بگم اصلا خود قوه قضاییه در مشهد یک تعاونی اعتبار به نام میزان راه انداحته است که الان بعد از چند سال تبدیل به بانک میزان شده است شعبه اصلی آن هم در میدان جانباز مشهد می باشد که البته وام های کلان با سودهای بالا به مردم میدهد و جریمه تاخیر اقساط هم که مراجع اعلام کردند حرام است میگیرد و به همین طریق تا کنون خانه های بسیاری از مردم مشهد را که توان پرداخت وام را داشته اند ولی توان پرداخت جریمه تاخیر اقساط را نداشته اند مزایده کرده است که نکته اش اینجاست که چون اداره ثبت هم متعلق به قوه قضاییه است به ثمن بخس خانه ها را مزایده میگذارند و چون سهام داران آن هم اکثرا قاضی های مشهد و تهران و ... هستند در پرونده ها اعمال نفوذ می شود مثال آنرا در لینکهای وبلاگم ببینید. تماس با من ... 0912 خواهشا انعکاس بدهید http://pejhwak.parsiblog.com/Posts/159 http://pejhwak.parsiblog.com/Posts/160 http://pejhwak.parsiblog.com/Posts/161 http://pejhwak.parsiblog.com/Posts/155 |
در ساعت 1830 مورخه 22/9/1357 دو دستگاه خودرو شخصی که یکی از آنان پژو به شماره 35328 ـ تهران ل بود در خیابان آیزنهاور با یکدیگر تصادف نمودند که به خودرو دیگر مبلغ 60000 ریال خسارت وارد گردید و افسر راهنمائی ضمن کشیدن کروکی تصادف اظهار نمود من کروکی را کشیدم ولی شما باید پولش را از خمینی بگیرید هر دو راننده ناراحت شدند و راننده پژو مزبور چکی به مبلغ 70000 ریال نوشت و اظهار داشت (فدای یک ریش خمینی، و بلافاصله راننده خودرو بعدی چک را گرفته و ضمن سوزانیدن آن در جلو جمعیت اظهار نمود فدای خمینی). ارزیابی خبر: قابل تحقیق و بررسی است.
|
روی نیمکت کنار خیابون روبروی اداره پست نشسته بودم، داشتم مدارک لازم رو که دیروز آخر وقت برای کارت ملی گرفته بودم پر میکردم، هنوز اداره باز نشده بود، زودتر اومده بودم که همین اول وقت مدارک رو بدم وبرم به بقیه کارهام برسم، که خانمی چادری اومد کنارم با فاصله رو نیمکت نشست و گفت: "شما خبرنگارید؟" با تعجب گفتم:" نه" شاید از اینکه داشتم چیزی مینوشتم فکر کرده بود خبرنگارم شاید هم میخواست سر صحبت رو باز کنه ادامه دادم که "اومدم برای کارت ملی" و به اداره پست اشاره کردم، تو صورتش میشد یک لبخند برعکس رو دید یک غم ساکن! به نظر پا به سن گذاشته دیده میشد، شاید سی و پنج سالی یا بیشتر داشت. برای اینکه فضولیم رو ارضاء کرده باشم گفتم:" شما هم اینجا کار دارید؟" |
شاید شما که خواننده وبلاگ من هستید فکر کنید من این پست و دوتا پست قبلی را از خودم ساختم ولی اینجوری نیست این داستان واقعی است من این داستان شریح قاضی را از خودش شنیدم بله از خودش الان براتون میگم جریان این بود که من برای اعتراض به رای دادگاه حقوقی شعبه بدوی مربوط به پرونده پدرم به دادگاه خیابان شفا مشهد رفته بودم و در حال تمبر زدن برگه های اعتراض به رای بودم که مردی حدود 45 سال به من نزدیک شد و سوال های عجیب و غریبی در مورد دادگاه ها و شیوه کارشان و سازو کار حقوقی شان پرسید من هم که اتفاقا آدمی هستم که دنبال یکی میگردم که معلوماتم را به رخش بکشم همه سوالاتش رو جواب دادم و بعد سر گفتگوی ما باز شد و اون هم از خودش گفت البته من هم اولش باورم نشد که این همان شریح قاضی معروف باشد ولی با نشونه هایی که میداد و رفتارش یاد اصحاب کهف افتادم که حالا شاید یک در هزار طرف راست بگه! خلاصه سرتان را درد نیاورم پدرم در سال 91 به این موضوع شکایت میکند و کارشناس پرونده محکوم میشود و حالا پدرم درخواست نقض مزایده برگزار شده را میکند اما بعد از یک جلسه دادگاه که در تاریخ خرداد 92 برگزار می شود قاضی رای دادن را تا بهمن 92 به تاخیر می اندازد و دست آخر در بهمن ماه هم که رای میدهد نوشته که حق با شماست ولی چون نظم عمومی به هم می خورد نمیتوان کاری کرد و شما بروید از همان کارشناس شکایت کنید!!! اینجا که رسیدم قاضی شریح آهی کشید و گفت یادش به خیر یاد ماجرایی افتادم گفتم چه ماجرایی گفت تو حیات اولم یادمه یک روز یک نفر سر ماجرایی از علی شکایت کرده بود اون زمان علی خلیفه شده بود و وقتی هردو وارد محضر قضاوت شدند به علی چون خلیفه بود گفتم یا علی بفرمایید اینجا بنشینید و به طرف مقابل را با نام صدا نزدم و گفتم اونجا بشین. بلافاصله علی به من اعتراض کرد که چه میکنی قاضی؟ در پیش قاضی باید به شاکی و متشاکی با هم یک برخورد شود. من که تحت تاثیر قرار گرفته بودم به شریح گفتم راست میگی ها! حالا تو این پرونده یک طرف فامیل نزدیک رییس صندوق میزان است که حالا بانک شده و خیلی از این قاضی ها سهام دارش هستند و یک طرف هم ما که دستمان به جز به خدا به جایی بند نیست. حرف زیاد زدیم و آخرش هم با خداحافظی تموم شد البته من هنوز باور نمیکنم که او شریح قاضی بوده باشد برا همین هم چند بار دیگه که برای رسیدگی به پرونده به محل دادگاه رفتم چشمم را خوب تیز کردم تا ببینمش اما دیگه تا الان ندیدمش! |
صفحه نخست اینجاست بفرمایید روضه پروفایل مدیر وبلاگ پست الکترونیک آرشیو عناوین مطالب وبلاگ |
درباره وبلاگ |
جعفر
هرچه مخلصانهتر عمل کنید، خداى متعال بصیرت شما را بیشتر میکند. «اللَّه ولىّ الّذین امنوا یخرجهم من الظّلمات الى النّور»؛ خدا ولى شماست. هرچه به خدا نزدیکتر شوید، بصیرت شما بیشتر خواهد شد و حقایق را بیشتر مىبینید.89/9/4 |
آخرین نوشته ها |
مرضیه محمد زاده تحریف کننده عاشورا آلودگی هوا و ترافیک با تعطیلی مدارس کم شده تعریف دهه شصت لپ تاپ استوک احادیث واتساپی همان اسرائیلیات است. یاد وبلاگ نویسی هامون به خیر [عناوین آرشیوشده] |
بازدید امروز156 |
بازدید دیروز43 |
کل بازدید310595 |