سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تزوّدوا فانّ خیر الزّاد التّقوی... زادو توشه بردارید پس بهترین توشه تقوی است

بسم الله الرّحمن الرّحیم

امّت بزرگ اسلامی
فاجعه سیل زدگی که برادران و خواهران مسلمان پاکستانی را در محنتی بزرگ فرو برده است، هر روز ابعاد گسترده‌تری می‌یابد. این فاجعه مناطق بسیاری از شمال تا جنوب پاکستان را دربر گرفته و میلیون‌ها نفر را آواره کرده است. گستردگی این بلای خانمان سوز موجب شده است که امداد رسانی نیز با دشواری فراوان مواجه شود.
ملت مسلمان پاکستان در حالی با این مصیبت بزرگ مواجه است که نیروهای اشغالگر و متجاوز امریکایی مستمراً با دستاویز قرار دادن بهانه‌های واهی خاک این کشور اسلامی را در معرض تاخت و تاز قرار می دهند.
ملت های شریف مسلمان، حجم خسارت‌های وارده چنان گسترده است که افزون بر نیاز فوری و مبرم میلیون‌ها برادر و خواهر ما و شما به آذوقه، لباس و محل سکونت، بخش عظیمی از زیرساخت‌های پاکستان از بین رفته است. متأسفانه سازمان‌های بین المللی وظیفه خود یعنی خدمت رسانی به انسان‌های مصیبت زده را به خوبی انجام نداده‌اند، امری که به نوبه خود درخور توجه و موشکافی است.

برادران و خواهران مسلمان، حجم کمک‌های ما هر چه باشد، اندکی است در برابر اقیانوس نیاز سیل زدگان پاکستانی، اما باید در این موقعیت خطیر، براساس اخوت اسلامی به وظیفه خویش عمل کنیم و به یاری این برادران و خواهران مصیبت زده بشتابیم.

نکته ای که باید دولت های اسلامی و سازمان های بین المللی به آن بیشتر توجه کنند، یاری رساندن به دولت پاکستان در طراحی و اجرای چگونگی مقابله با این محنت و نحوه امدادرسانی و تبعات فوری و درازمدت آن است امری که یقیناً در موقعیت های اضطراری، هر حکومتی را در پرداختن به امداد رسانی به صورت کامل و همه جانبه با مشکل مواجه می سازد.

سیدعلی خامنه‌ای
9/شهریور ماه/1389
20/رمضان المبارک/ 1431


+ قلمی شده در  سه شنبه 89/6/9 توسط جعفر |  پژواک

کاپشن قرمزش به راحتی او را در میان خرابه های خانه ها مشخص میکرد، او و هفت نفر دیگر، داوطلبانی بودن که برای اعتراض به جنایات صهیونیستها به فلسطین آمده بودند.
بولدزر به جلو می آمد و او بلندگو به دست، در اعتراض به نیت راننده که قصد داشت خانه ای دیگر را ویران کند، شعار می‌داد!
بولدزر تلی از خاک را بلند کرد، و درست بر سر او ریخت، همگی شگفت زده صحنه را نگاه می‌کردند، راشل در زیر تل خاک ناپدید شد و تنها گوشه ای از کاپشن قرمزش پیدا بود، اما این باعث نشد که بولدزر عقب بکشد، بلکه به سمت جلو حرکت کرد و درست بر بالای پیکر او قرار گرفت و پیکر راشل توسط آن درهم شکسته شد.

راشل کوری در مارس 2003 اینچنین به دست صهیونیستها به قتل رسید. راشل در نامه‌ای در فوریه همان سال برای پدر و مادرش چنین نوشته است:

"حالا دو هفته و یک ساعت است که در فلسطین هستم و هنوز نمی توانم کلمه هایی پیدا کنم که وضع اینجا را شرح دهد. فکر نمی کنم در اینجا بچه ای باشد که هرگز در خانه ای زندگی کرده باشد که تانک های اسرائیلی دیوارش را سوراخ نکرده باشد و برج های ارتش اشغالگر از فاصله نزدیک آن را زیر کنترل نگرفته باشد. فکر می کنم- ولی مطمئن نیستم- که حتی کوچک ترین بچه های اینجا می فهمند که زندگی در همه جا به این شکل نیست. یک بچه هشت ساله اینجا دو روز پیش با تیر از یک تانک اسرائیلی کشته شد و بچه های اینجا نام او را در گوش من زمزمه می کنند: "علی"- یا پوسترهای او را روی دیوار نشان می دهند. بچه ها همینطور دوست دارند مرا وادار به تمرین عربی شکسته بسته ام کنند، به این ترتیب که از من می پرسند "کیف شارون؟" ، "کیف بوش"؟ و می خندند. وقتی که من با عربی ناقص می گویم "بوش مجنون، شارون مجنون" (شارون چطوره؟ بوش چطوره؟ شارون دیوانه است، بوش دیوانه است) البته این آن چیزی نیست که من واقعا به آن معتقدم، و بعضی از بزرگسالان که انگلیسی می دانند حرف مرا تصحیح می کنند: "بوش لیس مجنون" بوش اهل تجارت است. امروز سعی کردم یاد بگیرم که بگویم " بوش یک وسیله است" ولی فکر نمی کنم درست ترجمه شد. ولی به هر حال اینجا هشت ساله هایی هستند که در باره ساختار قدرت جهانی خیلی بیشتر از آن می دانند که من چند سال پیش می دانستم- حداقل در رابطه با اسرائیل."

( اگه خواستین به این آدرسها می تونین عکسهای راشل رو ببینید
عکسهای راشل

عکسهای راشل و بولدوزر



rachel corrie


+ قلمی شده در  سه شنبه 89/6/9 توسط جعفر |  پژواک

شاید یک جور بیماری روانی بود، نمی دونم، خودش می گفت که پدربزرگش تو این پنج سالی که تو اردوگاه  بودن یک لحظه هم ازچمدونش غافل نبوده! لحظه آخرهم که دیگه عمرش تموم میشه، همه رو جمع میکنه دور خودش و میگه که مراقب چمدونش باشن!
می گفت برای ما خیلی جالب بود بدونیم توش چیه  برای همین همگی به سمت چمدون رفتیم، وقتی بازش کردیم به جز یک چند تا عکس و چند تیکه لباس تونستیم سند و کلید خونه ای رو پیدا کنیم که اسرائیلی ها به زور ازش گرفته بودن!


+ قلمی شده در  سه شنبه 89/6/9 توسط جعفر |  پژواک

خانم مجردی را در نظر بگیرید که در آپارتمان محل زندگی شما خانه ای اجاره کرده است و هر روز مردهایی به خانه وی مراجعه می‌کنند، می‌آیند و می‌روند، می‌آیند و می روند، کم کم بیشتر هم می شوند، کار به جایی می کشد که شما حساس می‌شوید و معترض! که ای آقا یا ای خانم اینجا چه خبر است ؟!
جریان چیست؟! این مردها کی‌اند؟! در جواب شما فقط یک کلمه می‌گوید طبق قانون من در حال ازدواج موقتم!


+ قلمی شده در  دوشنبه 89/6/8 توسط جعفر |  پژواک

محو سخنان حاج همت بودم که در صبحگاه لشگر با شور و هیجان و حرکات خاص سر و دستش مشغول سخنرانی بود. مثل همیشه آنقدر صحبت های
حاجی گی
را بود که کسی به کار دیگریسرباز خمینی نپردازد. سکوت همه جا را فرا گرفته بود و صدا فقط صدای حاج همت بود و گاهی صدای صلوات بچه ها. تو همین اوضاع صدای پچ پچی توجه ها را به خود جلب کرد. صدای یکی از بسیجی های کم سن و سال لشگر بود که داشت با یکی از دوستاش صحبت می کرد.
فرمانده دسته هرچی به این بسیجی تذکر داد که ساکت شود و به صحبت های فرمانده لشگر گوش کند، توجهی نمی کرد. شیطنتش گل کرده بود و مثلاً می خواست نشان بدهد که بچه بسیجی از فرمانده لشگرش نمی ترسد. خلاصه فرمانده دسته یک برخوردی با این بسیجی کرد.
سرو صداها کار خودش را کرد تا بالاخره حاج همت متوجه شد و صحبت هایش را قطع کرد و پرسید: «برادر! اون جا چه خبره؟ یک کم تحمل کنید زحمت رو کم می کنیم».
کسی از میان صفوف به طرف حاجی رفت و چیزی در گوشش گفت. حاجی سری تکان داد و رو به جمعیت کرد و خیلی محکم و قاطع گفت: «آن برادری که باهاش برخورد شده بیاد جلو.»
بسیجی کم سن و سال شروع کرد سلانه سلانه به سمت جایگاه حرکت کردن.
حاجی صدایش را بلند تر کرد: «بدو برادر! بجنب»
بسیجی جلوی جایگاه که رسید، حاجی محکم گفت: «بشمار سه پوتین هات را دربیار» و بعد شروع کرد به شمردن.
بسیجی کمی جا خورد و سرش را به علامت تعجب به پهلو چرخاند.
حاجی کمی تن صدایش را بلندتر کرد و گفت: «بجنب برادر! پوتین هات» بسیجی خیلی آرام به باز کردن بند پوتین هایش [مشغول شد]، همه شاهد صحنه بودند. بسیجی پوتین پای راستش را که از پا بیرون کشید، حاجی خم شد و دستش را دراز کرد و گفت: «بده به من برادر!» بسیجی یکه ای خورد و بی اختیار پوتین را به دست حاجی سپرد. حاجی لنگه پوتین را روی تریبون گذاشت و دست به کمرش برد و قمقمه اش را درآورد. در آن را باز کرد و آب آن را درون پوتین خالی کرد. همه هاج و واج مانده بودند که این دیگر چه جور تنبیهی است؟
حاجی انگار که حواسش به هیچ کجا نباشد، مشغول کار خودش بود و یکدفعه پوتین را بلند کرد و لبه آن را به دهان گذاشت و آب داخلش را نوشید و آن را دراز کرد به طرف بسیجی و خیلی آرام گفت: «برو سرجایت برادر!» بسیجی که مثل آدم آهنی سرجایش خشکش زد بود پوتین را گرفت و حاجی هم بلند و طوری که همه بشنوند گفت: «ابراهیم همت! خاک پای همه شما بسیجی هاست. ابراهیم همت توی پوتین شما بسیجی ها آب می خوره، ابراهیم همت از همه شما التماس دعا داره»
جوان بسیجی یکدفعه مثل برق گرفته ها دستش را بالا برد و فریاد زد: برای سلامتی فرمانده لشگر حق صلوات و انفجار صلوات، محوطه صبحگاه را لرزاند.
ابراهیم همت خاک پای شما بسیجی هاست!


+ قلمی شده در  شنبه 89/6/6 توسط جعفر |  پژواک
<      1   2   3   4      >
 
صفحه نخست اینجاست
بفرمایید روضه
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو
عناوین مطالب وبلاگ
درباره وبلاگ
جعفر
هرچه مخلصانه‌تر عمل کنید، خداى متعال بصیرت شما را بیشتر میکند. «اللَّه ولىّ الّذین امنوا یخرجهم من الظّلمات الى النّور»؛ خدا ولى شماست. هرچه به خدا نزدیکتر شوید، بصیرت شما بیشتر خواهد شد و حقایق را بیشتر مى‌بینید.89/9/4

آخرین نوشته ها
تعریف دهه شصت
لپ تاپ استوک
احادیث واتساپی همان اسرائیلیات است.
یاد وبلاگ نویسی هامون به خیر
مفسدین اقتصادی صندوق میزان در حاشیه امن
[عناوین آرشیوشده]
پیوندها
امام خامنه ای
کیهان
پاوانا
علیرضا قزوه
25میلیون رای(داداش احمد)
جنبش پیامکی
کلیپ های موبایل مبارز
حضور نور
رهسپاریم با ولایت تا شهادت
مذهب عشق
بارقه های امید
توشه آخرت
نامه یک بهایی مسلمان شده
ویکی حزب الله
یاعلی گفتیم وعشق آغاز شد
ایـــــــران آزاد
ایرانی مکتبی
همای رحمت
فازستان
ساعت به وقت کربلا
مناجات با عشق
سرباز حریم ولایت
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
سلام
بازدید امروز76
بازدید دیروز96
کل بازدید304217
نوشته های پیشین
آذر 1386
خرداد 1389
بهار 1389
تابستان 1389
از وبلاگ فیلتر شده پژواک
تابستان 89
پاییز 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
خرداد 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مهر 91
شهریور 91
آبان 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
آبان 92
مرداد 92
خرداد 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مهر 93
مرداد 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
بهمن 94
اردیبهشت 94
اسفند 94
مرداد 96
بهمن 97
بهمن 96
 

 RSS