زیاد هم پیچیده نیست تحلیل کردن اینکه چرا نوه خمینی کبیر در کنار سران فتنه؟
فقط باید کمی مطالعه داشته باشی و نگاهی به خاطرات رفسنجانی در سالهای قبل بیندازی در جایی که در دهه شصت نوشته سفر به ژاپن امروز چندمین روز سفرمان به ژاپن است صبح یاسر و حسن را بیدارکردم ...!
و تواینجا دو دهه بعد ناگهان شوک زده میشوی که حسن! و بعد با خواندن ادامه خاطرات می فهمی که بله این حسن همان سید حسن خمینی است که آنروز نوجوانی بیش نبوده! و این آن است که عالیجناب رفسنجانی در کتاب خاطراتش بیان کرده و چه چیزها در ژاپن بوده که شاید بیان نشده!
فرار شهرام جزایری از زندان را که فراموش نکردهای! اصلا در میان ما ایرانیها نان و نمک وفاداری میآورد، مگر میشود ایرانی باشی و صدها میلیون نان و نمک خورد و بیوفا ماند! پس دستی لازم است که از آستین برآری و رفیق زندان رفته را بیرون کشید و تو را چه به آبرویی که از نظام و قوّه قضائیه و پلیس بریزد نمک آنها را که نخوردی؟!
اینجا هم همانگونه است سالها که تو خبر نداشتی سید کوچک ما بزرگ میشد و نان و نمک میخورد مثل همان سید دیگر،بهشتی را میگویم، اصلا هر چه میخواهم این کلمه مافیا را _که بعد از اینکه از زبان دکتر بیرون آمد به شدت منحوس و خیالی شد_ بر زبان نیاورم، شدنی نیست! مافیای خیالی ما بالاخره پدر خوانده دارد و پدر خوانده هم عقل و هوش، راستی چرا نیامدند برای این باجناق ما یا پسر خاله ما و یا حتی برای من و تو چکهای چند صد میلیونی بکشند، به خاطر همین است بله مافیا عقل و شعور دارد میداند سفره نان و نمکش را برای که پهن کند، من و تو که در کشیدن گلیم خودمان هم ماندهایم باید برای کسی سفره پهن کنند که آینده دارد و که بهتر از او که نام خمینی را یدک می کشد یا او که نام بهشتی را حمل می کند یا پسر و دخترهای شهدایی مثل باکری و همت!
وقتی آلوده شد، ببخشید نمک گیر شد، دیگر ولایت هرچه بگوید، مردم هرچه فریاد بکشند، زیاد اهمیتی ندارد حرمت نان و نمک را که نمی شود نگه نداشت می شود!