تزوّدوا فانّ خیر الزّاد التّقوی... زادو توشه بردارید پس بهترین توشه تقوی است |
نگفته بودم قاضی شریح! رفیقی در دوران کودکی و جوانی و بزرگسالی داشت که از شدت علاقه وصیت کرده بود اورا در کنار قبر او به خاک بسپارندو او کسی نبود به جز ربیع بن خثیم که همان خواجه ربیع فردا قاضی شریح هر طور بود برای خودش پوششی مناسب پیدا کرد و شد مثل یکی از مردم شهر مشهد، کم کم به همه چیز عادت کرد مثل ماشینها مترو و چیزهای عصر ما! |
هفتصد، هشتصد، نهصد، هزار ، دوهزار شمش ناب طلا، نه فتوای قتل باید زیاد تر از اینها می ارزید اما بالاخره باید به از دست ندادن مشتری هم فکر میکرد و روی سه هزار توافق کردند. شریح می دانست با این پول چه کند از قبل برایش چاله کنده بود ولی شما باورتان نمیشود اصلا به مخیله شما نمی گنجد صبر کنید می گویم بله شریح با این پول به دنبال خرید آب حیات بود، بله آب حیات! اصلا ارزان نیست یک فتوای قتل به آب حیات و زندگی جاوید نمی ارزد؟ شریح پیک خود را به دنبال مرد بنی اسرائیلی که خود آب حیات را نمی خورد ولی حاضر بود آنرا بفروشد فرستاد و آخر معامله جوش خورد، مرد یهودی نیاز به آب حیات نداشت او به دعای پیامبرشان به بیماری سختی مبتلا بود به همراه عمری جاودانه تا ضجری ابدی بکشد بابت گناهی که نگذاشت بنی اسرائیل جاودان شوند. شریح آب را خرید و خورد و جاودانه شد اما از آنجا که نمی شود به بنی اسرائیل اعتماد کرد و اگر اعتماد کنی خودت ضرر میکنی شریح هم دچار همین مشکل شد آب حیات را یهودی در کوزه ای نگه داشته بود که قبلا در آن مشروب ریخته بود و بی دقتی ونشستن ظرف، آب حیات را به حرام مخلوط کرده بود و ناپاک شده بود همین باعث شد که شریح جاودانه شود اما با کمی تفاوت. شریح بعد از عمر 120 ساله در حالی تا آخرین لحظات مرتب به آن مرد بنی اسرائیلی لعنت می فرستاد از دنیا رفت ولی آب حیات باعث شد او بعد از 1400 سال دوباره زنده شود. شریح وقتی زنده شد درقبر بود کمی تکان خورد مثل کسی که از خواب بیدار میشود هنوز نمیدانست چه اتفاقی برایش افتاده است گمان میکرد که در تختخوابش است، کمی فکر کرد آخرین لحظات عمرش به یادش آمد اجتماع اقوام و بچه هایش سفارشهایی که به آنها میکرد و ناامیدی از آب حیاتی که خورده بود. ناگهان وحشتش گرفت خواست بنشیند که سرش محکم به سنگ بالای سرش خورد و خون جاری شد آخش بلند شد! کم کم متوجه اوضاع شد فهمید که آب حیات اثر کرده و او زنده شده است حالا باید فکری برای خروج از قبر میکرد اطرافش به جز خاک چیزی نبود کمی فریاد کرد کمک کمک! کمی بیشتر فریاد کرد باز هم بیشتر خیلی فریاد کرد ولی بی فایده بود اما او مصمم شد که از قبر بیرون بیاید با همه آن خفگی و خاک و سرفه ای که میکرد خودش را با به هر زحمتی بود بیرون کشید. شب بود و او تنها میان قبرستان مردگان بدون لباس و لخت. (اگر خدا بخواهد ادامه دارد) |
صفحه نخست اینجاست بفرمایید روضه پروفایل مدیر وبلاگ پست الکترونیک آرشیو عناوین مطالب وبلاگ |
درباره وبلاگ |
جعفر
هرچه مخلصانهتر عمل کنید، خداى متعال بصیرت شما را بیشتر میکند. «اللَّه ولىّ الّذین امنوا یخرجهم من الظّلمات الى النّور»؛ خدا ولى شماست. هرچه به خدا نزدیکتر شوید، بصیرت شما بیشتر خواهد شد و حقایق را بیشتر مىبینید.89/9/4 |
آخرین نوشته ها |
مرضیه محمد زاده تحریف کننده عاشورا آلودگی هوا و ترافیک با تعطیلی مدارس کم شده تعریف دهه شصت لپ تاپ استوک احادیث واتساپی همان اسرائیلیات است. یاد وبلاگ نویسی هامون به خیر [عناوین آرشیوشده] |
بازدید امروز26 |
بازدید دیروز30 |
کل بازدید309928 |