محمدجان سلام
شنیدهام که از راه خودت برگشتهای! شرمنده شده ای از نوشته های قدیمیت! از آنها که نور چراغ راه ما شده بود، من یک نسل سومی هستم آنروزها که دولت خاتمی بود از روی نوشتههای تو و دوستانت در کیهان میشد خیلی حقایق را فهمید، میشد راه را پیدا کرد اما حالا شنیدهام و خواندم که تو پشیمان شده ای از راه رفتهات! وبا سرعت شتاب جاذبه زمین وکمی بیشتر در حال سقوط هستی؟!
محمد جان دوست نداشتم در ابتدای این نامه به تو که به مقتدای راهمان چنین ظالمانه داد سخن داده ای سلام کنم ولی چه کنم که در قرآن فرمودهاند اذا خاطبهم جاهلون قالوا سلاما. لابد خواهی گفت که خطاب نامه هایت من نبودم ولی اگر خطاب نامههایت من نبودم چرا آنها را سرگشاده فرستاده بودی؟! خودت هم خوب میدانی که خطاب نامههایت همه ما بودیم همه آنها که زمانی نوشته هایت را میخواندیم و با آنها قوت میگرفتیم ولی چه کنیم که تو دیگر از آنها احساس شرم میکنی!
محمدجان نمیدانم در زندان اوین هم خبر منحل شدن راهپیماییتان را شنیدهای! بنده خدا مردم! منتظر بودند که مهندس بگوید، بریزند توی خیابان! اما این مهندس هم که تو اینقدر سنگش را به سینه زدی تو زرد درآمد!
لابد لحن صحبت من برایت کمی آزرده کننده شده اما نه محمدجان بدان من خیر تو را میخواهم! همانطور که تو خیر ملت ایران را خواستی و شروع کردی به نامه نوشتن! از دردها و رنجها گفتی! از بدبختیهای ملت! از پیشرفت کشورهای همسایه ما و از عقب ماندگی ما! مامردمی که به دکتر رای دادیم! راستی که اگر به مهندس رای میدادیم ما پیشرفته بودیم و کشورهای همسایه عقب مانده! ولی محمد جان من متاسفم که ما عقب ماندهایم! ما همان عقب ماندههایی هستیم که به سید حسن مصطفوی (خمینی) فهماندیم که رو بازی کند! ما همان عقب مانده هایی هستیم که با رای ندادن به مهندس تمام حساب و کتابهای آدمهایی مثل تو را به هم ریختیم! عقب ماندههایی که بعد در خیابانها هم حاضر شدیم و از رایمان دفاع کردیم اما تو زیاد به خودت فشار نیاور! ما با این نامههای تو از عقب ماندگی در نمیآییم! سید حسن هم فکر نمیکنم اصلا از نامه تو سردر بیاورد! او هنوز در اغماء 14 خرداد است!
راستی آب خنک در این هوای گرم تابستان حسابی مزه دارد والا همین الان برای آزادی تو از زندان یک تجمع راه میانداختیم آخر حیف آدمهایی مثل تو نیست در زندان!
زندان اوین جای مقدسی است روزگاری جای مبارزین سیاسی بوده که برای اسلام آنجا آب خنک خوردهاند اما تو جایت آنجا نیست! کلاس تو خیلی بالاتر از این حرفهاست تو نه برای اسلام و نه برای ایران بلکه برای مهندس خودت را فدا کردی و مهندسی خیلی بالاتر از این حرفهاست!
محمدجان امیدوارم که از این هم آزادی لذت ببری! در زندان بنشینی و علیه بالاترین مقام کشور نامه پراکنی کنی! حال میده نه؟! بی بی سی این روزها خودش را برای انتشار نامههایت پاره کرده! اما بی بی سی هم نمیداند مثل تو! نمیداند که این ملتِ عقب مانده با این نامهها ونوشتهها حق را گم نمیکنند!
خوب دیگر سرت را درد نمیآورم فقط بگویم که اگر یک وقتی از آب خنک خسته شدی بگو تا برایت ساندیس بفرستیم از همان ساندیسها که ملت را در نه دی به خیابان آورد یا از آن ساندیسهای 22 بهمنی!
فدایی رهبرم سیدعلی خامنه ای
دوست دار نوشته های قدیمیت!